بارون، مردی زندانی، با هم سلولی خود «اوتیس» دوست میشود. در حالی که این دو با هم نقشه فراری را طراحی و برنامه ریزی می کنند، بارون داستان نحوه ملاقات خود با «مارمالاد»، عشق زندگی اش و نقشه بانی و کلاید بودن برای سرقت از بانک می برد تا بتواند از مادر بیمارش مراقبت کند تعریف میکند.